اضطراب و شادی ...
هرچی به آخر سال نزدیک تر میشیم ، دلم بیشتر از شادی و استرس در هم آمیخته ای پر میشه که بسیار دوست داشتنیه ، ولی گاهی واقعاً احساس میکنم دلم میخواد یه چند لحظه ای ازش دوربشم ... چون تمام ذهنم رو پرکرده و نمیذاره تا به مسائل دیگه و درس و خلاصه بقیه چیزا ، خوب فکر کنم ... یعنی هر گونه فکری که تو ذهنم میاد رو تحت الشعاع قرار میده ... اما هر چه که هست زیباست . نمیدونم چطور بگم ، اما تمام وجودم شده پر از تناقض ... نمیدونم کار درست کدومه ! چون هراونچه که تو ذهنمه و جزو برنامه هامه ، احساس میکنم درسته ... منظورم اومدن نینی ، درسم ، وضعیت خونه ، خریدای نینی کوچولو و خلاصه همه ی اینا ... اما یکمی برنامه هام درهم آمیخته شده ... نمیشه گفت کدوم زودتر ، ...
نویسنده :
مامان سارا
10:02